هنگامی که تو را دیدم پیدا بود که از قبیله ای دیگری.دیدگانت را در خورشید و نگاهت را در ماه خواندم.من از پنجره ی چشمان تو با آسمان آشنا شدم،و به ستارگان سلام دادم و دلم را در محبت و صمیمیت اشکهای باران شستشو دادم. آری تو از قبیله ی آسمانی...
نویسنده: اشک آسمون(جمعه 88/4/5 ساعت 8:52 عصر)