تا تو سخن نگفته ای اختیار آن را در دست داری ولی وقتی گفتی تو در اختیار آن هستی.
نویسنده: اشک آسمون(پنج شنبه 88/4/4 ساعت 11:55 عصر)
تصمیم شبیه به ماهی است که گرفتنش آسان و نگه داشتنش دشوار است.
نویسنده: اشک آسمون(پنج شنبه 88/4/4 ساعت 11:53 عصر)
غنچه خوشبختی در جای تاریک و بی صدا و گودی پنهان است که بسیار به ما نزدیک است ولی ما کمتر از آنجا می گذریم و آن دل خود ماست!!!
نویسنده: اشک آسمون(پنج شنبه 88/4/4 ساعت 11:48 عصر)
عشق،یک احساس یا عاطفه نیست.عشق،مالکیت بر دیگری نیست.عشق،پذیرش بدون قضاوت و بدون داوری است.
نویسنده: اشک آسمون(پنج شنبه 88/4/4 ساعت 11:43 عصر)
ایمان را تا هرکجا بکشید کش می آید.پس آن را تا جلوه گر شدن خواسته تان بکشید.
نویسنده: اشک آسمون(پنج شنبه 88/4/4 ساعت 11:40 عصر)
مهربون اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من اثر بذازه خنده هات؟
شب که میاد یواش یواش با چشمک ستاره هاش
اجازه هست از آسمون
ستاره کش برم برات؟
اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری،بارون بشم دل ببارم؟
بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی کسی
بهت بگم اجازه هست گل رو موهات بذارم؟
اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی؟
خیال کنم دل منو با رفتنت نمیشکنی؟
نویسنده: اشک آسمون(پنج شنبه 88/4/4 ساعت 12:58 صبح)
چه بگویم از تو که آنقدر غرق خوبیهایت شده ام که کلمه قادر به توصیفش نیست؟
دلتنگی هایم را میدانی،میدانی که بی تاب شده ام
بی قرار نگاهت،گرمای نفسهایت،لطافت آغوشت،حرارت بوسه هایت
می دانم که می دانی
آه که چه دیر میگذرد عقربه های ساعت دیواریم
چه بی رحمانه دوریت را به رخم می کشند؛
و چه طولانی اند لحظه های جدایی.
اما نه!
من با یاد تو زنده ام،نفس میکشم برای با تو بودن،
به امید روزی که دوباره در آغوش پر مهرت خودم را به دست عشق بسپارم
منتظرت می مانم.
عزیزترینم شب را به آرزوی دیدنت چشم بر هم می گذارم.
تمام دقایقم پیشکش حضورت.
شبهایت پر ستاره بهترینم.
نویسنده: اشک آسمون(پنج شنبه 88/4/4 ساعت 12:27 صبح)
حالا که زحمت کشیدید به وبلاگ من سر زدید و مطالب رو خوندید اگه لطف کنید نظر بدید کمک بزرگی به من کردید.ضمنا از تبادل لینک با شما ها استقبال میکنم.
نویسنده: اشک آسمون(چهارشنبه 88/4/3 ساعت 5:49 عصر)
مهتاب نتابیده
چشمات نخوابیده
چشمای ناز تو
خواب چی می دیده؟
پلکای نازتو
ببند گل عاشق
می خونم لالایی
اگه باشم لایق
ستاره ی شبها
چشمک زده بازم
برای لالاییت
ترانه می سازم
گریه نکن جونم
پیش تو می مونم
ماه شبت می شم
قدرت رو می دونم
چشم خمارت رو
ببند تو آسوده
نبینه اشکاتو
نگاه آلوده
بیا در آغوشم
می بوسمت آروم
از بوسه های عشق
من رو نکن محروم
نویسنده: اشک آسمون(چهارشنبه 88/4/3 ساعت 5:43 عصر)
سلام عزیز رفتنی
ترانه شنیدنی
سلام گل ناز قشنگ
ای مهربون خواستنی
بهار آرزوی من
نشستی رو به روی من
تو چشم نازت میشه دید
راز دل مگوی من
حرم نفس های تو باز
آتیش زده به جون من
تو رو میخوام از جون و دل
جایی نرو بدون من
سر به بیایون میذارم
وقتی میگی دوست دارم
خمار اون چشات شدم
دیگه نذار سر به سرم
تو تک سوار قلبمی
برای من یه همدمی
بت وجودت واسه من
تو کعبمی،تو قبلمی
نویسنده: اشک آسمون(چهارشنبه 88/4/3 ساعت 4:37 عصر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ